عشق فقط حسین

  • خانه 
  • صلی الله علیک یا ابا عبدالله الحسین حسین جان 

همه‌چیز در زندگی گذرا و موقتی است

28 تیر 1400 توسط فاطمه زنگي آبادي

هروقت باران بیاید ، بالاخره بند خواهد آمد.

هروقت ضربه می‌خورید، بالاخره خوب می‌شوید.

بعد از تاریکی همیشه روشنایی ست.

هر روز صبح طلوع خورشید می‌خواهد همین را

بگوید اما شما یادتان می‌رود و درعوض فکر

می‌کنید که شب همیشه باقی میماند.
اما اینطور نیست. هیچ‌چیز همیشگی نیست.
پس اگر اوضاع زندگی خوب است

از آن لذت ببرید چون همیشگی نیست.
اگر اوضاع بد است، نگران نباشید

چون این شرایط هم همیشه نمی‌ماند.

فقط به این دلیل که دراین لحظه زندگی‌تان

سخت شده به این معنی نیست که نمی‌توانید

بخندید.

فقط به این دلیل که چیزی اذیتتان می‌کند

به این معنی نیست که نمی‌توانید لبخند بزنید.
هر لحظه برای شما شروعی تازه

و پایانی تازه است.
هر لحظه فرصت جدیدی به شما داده می‌شود.

فقط باید از این فرصت بهترین استفاده را کنید.

 نظر دهید »

ترفند برای حرف شنوا کردن آقایون

28 تیر 1400 توسط فاطمه زنگي آبادي

1.روشتان را عوض کنید:
جایی صحبت کنید که هیچ چیز حواسش را

پرت نکند.

گرچه ممکنه خیلی دلتون بخواد هر لحظه که

ناراحتید زنگ بزنید به تلفن همراهش یا زمانی

که سرکاره و حسابی سرش شلوغه پای تلفن

به درد و دل های شما گوش بده

اما این روش نتیجه خوبی نداره.
بهترین مکان برای حرف زدن جاییه که

آرام باشه و خبری از موبایل و تلویزیون نباشه.

اگر بچه دارید صبر کنید بخوابه یا خونه نباشه

تا این گوش کوچولو مانع حرف زدنتون نشه.

 نظر دهید »

دست

27 تیر 1400 توسط فاطمه زنگي آبادي

?از پیری پرسیدم : بهترین چیزی که میشه از دنیا برداشت چیه ؟
کمی فکر کرد و گفت : دست ؛
با تعجب گفتم : چی ؟ دست ؟
?گفت بله ، اگر از دنیا دست برداریم کار بزرگی انجام دادیم که کوچکترین پاداشش رضوان خداوند است
?حضرت رسول (صلی الله علیه وآله):
وقتی خداوند برای بنده ای نیكی خواهد، وی را در كار دین دانا و به دنیا بی اعتنا سازد و عیوب وی را بدو بنمایاند .
?كنز العمال ، ج 1 ،ص137

 نظر دهید »

مهربانی 

27 تیر 1400 توسط فاطمه زنگي آبادي

?مهربانی 

به همین آسانی ست
که دلی را بخری

و بفروشی مهری
شادمانی را حراج کنی

مهربانی را ارزانی عالم بکنی
و بپیچی همه را لای حریر احساس

و گره عشق به آنها بزنی

 نظر دهید »

پندانه

27 تیر 1400 توسط فاطمه زنگي آبادي

? تو کز محنت دیگران بی غمی …
?میرزا در مکتب‌خانه ﺍﺳﻢ شاگرد ﺭﺍ ﺻﺪﺍ ﻛﺮﺩ،

شاگرد برخاست.
?میرزا ﮔﻔﺖ: ﺷﻌﺮ بنی ﺁﺩﻡ ﺭﺍ ﺑﺨﻮﺍﻥ،
?شاگرد ﺷﺮﻭﻉ ﻛﺮﺩ:

بنی ﺁﺩﻡ ﺍﻋﻀﺎی یک پیکرند/ﻛﻪ ﺩﺭ ﺁﻓﺮﻳﻨﺶ ﺯ یک ﮔﻮﻫﺮﻧﺪ 

ﭼﻮ ﻋﻀﻮی ﺑﻪ ﺩﺭﺩ ﺁﻭﺭﺩ ﺭﻭﺯﮔﺎﺭ/ﺩﮔﺮ ﻋﻀﻮﻫﺎ ﺭﺍ ﻧﻤﺎﻧﺪ ﻗﺮﺍﺭ
?ﺑﻪ ﺍﻳﻨﺠﺎ ﻛﻪ ﺭﺳﻴﺪ ﻣﺘﻮﻗﻒ ﺷﺪ،

میرزا ﮔﻔﺖ: ﺑﻘﻴﻪ‌اﺵ ﺭﺍ ﺑﺨﻮﺍﻥ!
?شاگرد ﮔﻔﺖ: ﻳﺎﺩﻡ نمی‌ﺁﻳﺪ،
?میرزا ﮔﻔﺖ: یعنی چی؟ ﺍﻳﻦ ﺷﻌﺮ ﺳﺎﺩﻩ ﺭﺍ ﻫﻢ نتوانستی ﺣﻔﻆ کنی؟!
?شاگرد ﮔﻔﺖ:

ﺁخه ﻣﺸﻜﻞ ﺩﺍﺷﺘﻢ، ﻣﺎﺩﺭﻡ ﻣﺮﻳﺾ ﺍﺳﺖ ﻭ ﮔﻮﺷﻪ ﺧﺎﻧﻪ ﺍﻓﺘﺎﺩﻩ، ﭘﺪﺭﻡ ﺳﺨﺖ ﻛﺎﺭ می‌کند ﺍﻣﺎ هزینه طبیب ﺑﺎﻻﺳﺖ، ﻣﻦ ﺑﺎﻳﺪ ﻛﺎﺭﻫﺎی ﺧﺎﻧﻪ ﺭﺍ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﺑﺪﻫﻢ ﻭ ﻫﻮﺍی ﺧﻮﺍﻫﺮ و ﺑﺮﺍﺩﺭﻫﺎﻳﻢ ﺭﺍ ﻫﻢ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻢ، ﺑﺒﺨﺸﻴﺪ.
?میرزا ﮔﻔﺖ: ﺑﺒﺨﺸﻴﺪ، ﻫﻤﻴﻦ؟! ﻣﺸﻜﻞ ﺩﺍﺭی ﻛﻪ ﺩﺍﺭی ﺑﺎﻳﺪ ﺷﻌﺮ ﺭﻭ ﺣﻔﻆ می‌کردی، ﻣﺸﻜﻼﺕ ﺗﻮ ﺑﻪ ﻣﻦ ﻣﺮﺑﻮﻁ ﻧﻤﻴﺸﻪ!
?ﺩﺭ ﺍﻳﻦ ﻟﺤﻈﻪ شاگرد ﮔﻔﺖ:

ﺗﻮ ﻛﺰ ﻣﺤﻨﺖ ﺩﻳﮕﺮﺍﻥ بی غمی/ﻧﺸﺎﻳﺪ ﻛﻪ ﻧﺎﻣﺖ ﻧﻬﻨﺪ ﺁﺩمی …

 نظر دهید »
  • 1
  • ...
  • 98
  • 99
  • 100
  • ...
  • 101
  • ...
  • 102
  • 103
  • 104
  • ...
  • 105
  • ...
  • 106
  • 107
  • 108
  • ...
  • 139
تیر 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
  1 2 3 4 5 6
7 8 9 10 11 12 13
14 15 16 17 18 19 20
21 22 23 24 25 26 27
28 29 30 31      

عشق فقط حسین

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس