عشق فقط حسین

  • خانه 
  • صلی الله علیک یا ابا عبدالله الحسین حسین جان 

تلنگر

11 تیر 1400 توسط فاطمه زنگي آبادي

زنی به شیخ مسجد گفت:

من نمی خوام درمسجد حضور داشته باشم!

شیخ گفت:

می‌توانم بپرسم چرا؟

زن جواب داد:

چون یک عده را می‌بینم که دارند با گوشی صحبت می‌کنند،

عده‌ای در حال پیامک فرستادن در حین دعا خواندن هستند،

بعضی ها غیبت می‌کنند و شایعه پراکنی می‌کنند،

بعضی فقط جسمشان اینجاست،

بعضی‌ها خوابند،

بعضی ها به من خیره شده اند…
شیخ ساکت بود،

بعد گفت:

می‌توانم از شما بخواهم کاری برای من انجام دهید قبل از اینکه تصمیم آخر خود را بگیرید؟
 زن گفت:

حتما، چه کاری هست؟

شیخ گفت: می‌خواهم لیوانی آب را در دست بگیرید و دو مرتبه دور مسجد بگردید و نگذارید هیچ آبی از آن بیرون بریزد.
زن گفت:

بله می توانم!

زن لیوان را گرفت و دوبار به دور مسجدگردید. 

برگشت و گفت: انجام دادم!
شیخ پرسید:

کسی را دیدی که با گوشی در حال حرف زدن باشد؟

کسی را دیدی که غیبت کند؟

کسی را دیدی که فکرش جای دیگر باشد؟

کسی را دیدی که خوابیده باشد؟
زن گفت:

نمی توانستم چیزی ببینم، چون همه حواس من به لیوان آب بود تا چیزی از آن بیرون نریزد…
شیخ گفت:

وقتی به مسجد می‌آیید، باید همه حواس و تمرکزتان به «خدا» باشد.

برای همین است که پیامبر(ص) فرمود«مرا پیروی کنید» و نگفت که مسلمانان را دنبال کنید!

نگذارید رابطه شما با خدا به رابطه بقیه با خدا ربط پیدا کند. بگذارید این رابطه با چگونگی تمرکز تان بر خدا مشخص شود.
نگاهمان به خداوند باشد نه زندگی دیگران و قضاوت کردنشان…

 نظر دهید »

یا حسین.... 

10 تیر 1400 توسط فاطمه زنگي آبادي

 نظر دهید »

چهل روز مانده به ماه عاشقی... 

10 تیر 1400 توسط فاطمه زنگي آبادي

 نظر دهید »

⛔️ شوخی با نامحرم ممنوع! ⛔️

10 تیر 1400 توسط فاطمه زنگي آبادي

✍️ابوبصیر می گوید:

در کوفه برای زنی قرآن می خواندم، یک بار در موردی با او شوخی کردم. بعد از مدّتی خدمت امام باقر (ع) رسیدم، امام مرا مورد مؤاخذه و سرزنش قرار داد و فرمود:
«کسی که در خلوت مرتکب گناه شود خداوند به او نظر لطف نمی کند، چه سخنی به آن زن گفتی؟؟!! وی می گوید:از شرم و خجلت سر در گریبان افکندم و توبه کردم. امام باقر (ع) فرمود:«شوخی با زن نامحرم را تکرار نکن.»
? بحارالانوار ج46 ص247

 نظر دهید »

مستمند و ثروتمند

10 تیر 1400 توسط فاطمه زنگي آبادي

رسول اکرم (ص) طبق معمول، در مجلس خود نشسته بود. یاران گرداگرد حضرتش حلقه زده او را مانند نگین انگشتر در میان گرفته بودند. 

در این بین یکی از مسلمانان - که مرد فقیر ژنده پوشی بود - از در رسید. و طبق سنت اسلامی - که هر کس در هر مقامی هست، همین که وارد مجلسی می شود باید ببیند هر کجا جای خالی هست همانجا بنشیند، و یک نقطه مخصوص را به عنوان این که شأن من چنین اقتضا می کند در نظر نگیرد - آن مرد به اطراف متوجه شد، در نقطه ای جایی خالی یافت، رفت و آنجا نشست. از قضا پهلوی مرد متعین و ثروتمندی قرار گرفت. مرد ثروتمند جامه های خود را جمع کرد 

و خودش را به کناری کشید، رسول اکرم که مراقب رفتار او بود به او رو کرد و گفت: ترسیدی که چیزی از فقر او به تو بچسبد؟! 

- نه، یا رسول الله! 

- ترسیدی که چیزی از ثروت تو به او سرایت کند؟ 

- نه، یا رسول االله ! 

- ترسیدی که جامه هایت کثیف و آلوده شود؟ 

- نه یا رسول االله ! 

- پس چرا پهلو تهی کردی و خودت را به کناری کشیدی؟ 

- اعتراف می کنم که اشتباهی مرتکب شدم و خطا کردم. اکنون به جبران این خطا و به کفاره این گناه حاضرم نیمی از دارایی خودم را به این برادر مسلمان خود که درباره اش مرتکب اشتباهی شدم ببخشم؟ 

مرد ژنده پوش : ولی من حاضر نیستم بپذیرم. 

جمعیت: چرا؟ 

- چون می ترسم روزی مرا هم غرور بگیرد، و با یک برادر مسلمان خود آنچنان رفتاری بکنم که امروز این شخص با من کرد.

 نظر دهید »
  • 1
  • ...
  • 126
  • 127
  • 128
  • ...
  • 129
  • ...
  • 130
  • 131
  • 132
  • ...
  • 133
  • ...
  • 134
  • 135
  • 136
  • ...
  • 139
تیر 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
  1 2 3 4 5 6
7 8 9 10 11 12 13
14 15 16 17 18 19 20
21 22 23 24 25 26 27
28 29 30 31      

عشق فقط حسین

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس