کتابم
الحمدلله کما هو اهله….
چاپ کتابم
بماند به یادگار
الحمدلله کما هو اهله….
چاپ کتابم
بماند به یادگار
🔆مختصرى از زندگينامه امام على النقى عليه السلام
✨امام على النقى عليه السلام در 15 ذى حجه سال 212 هجرى در اطراف مدينه محلى بود به نام صِرْيا كه امام موسى كاظم عليه السلام آن را بوجود آورده بود به دنيا آمد، آن حضرت را ابوالحسن ثالث مى گويند، آن حضرت 13 سال در مدينه بود كه به دستور متوكل عباسى به اجبار وارد بغداد شد و 20 سال در بغداد بود تا اينكه به دسيسه مُعْتَزّ خليفه عباسى سمى را به توسط برادرش معتمد عباسى در 3 رجب سال 254 قمرى به آن حضرت خورانده شد و به شهادت رسيد و در سامراء مدفون گرديد.
🌟امام هادى عليه السلام با چند نفر از خلفاى عباسى زندگى كرد 1- مأمون 2- معتصم 3- واثق 4- متوكل 5- منتصر 6- مستعين 7- معتز كه از ميان اين خلفاء متوكل بدترين آنها بود، آن حضرت با كسى زندگى كرد كه اميرالمؤمنين عليه السلام در نهج البلاغه او را شقى ترين خلفاى بنى عباس شمرده است آن حضرت با كسى بود كه نه فقط او را زندانى كرد بلكه در زندان و در مقابلش قبرى كنده بود و در زندان تاريك او را نگاه مى داشت و متوكل كسى بود كه قبر امام حسين عليه السلام را خراب كرد (آب به قبر آن حضرت بست و آنجا را شكاف داد) و هر كس به زيارت امام حسين عليه السلام مى رفت او را شكنجه مى داد و دست او را قطع مى كرد
🌼 متوكل چون فتح بن خاقان را به وزارت خود منصوب كرد، دستور داد كه همه بزرگان در ركاب او پياده راه بروند، راوى گفت، حضرت هادى عليه السلام را ديدم كه در آن هواى گرم پياده راه مى رود به ايشان عرض كردم: نبايد شما را به چنين كارى مجبور كنند، حضرت فرمودند: اينها قصد شان از اين كار كوچك كردن من است، ولى نمى دانند كه ما ناقَةُ صالِحٍ عِنْدَ اللَّهِ بِأَعْظَمِ قَدْراً مِنّى 0( قدر و منزلت ناقه صالح از من عظيم تر نيست) راوى مى گويد اين جمله را نزد بزرگى گفتم، او گفت متوكل بيش از 3 روز زنده نمى ماند،
زيرا خداوند در قرآن درباره قوم صالح مى فرمايد (تَمَتَّعُوا فى دارِكُمْ ثَلاثَةَ اَيّامٍ، ذَلِكَ وَعْدٌ غَيْرُ مَكْذُوب) چون قوم صالح پيامبرعليه السلام ناقه و شتر را كشتند بيش از 3 روز زندگى نكردند و 3 روز تمام نشده بود كه منتصر عباسى، پسر متوكل، با چند نفر از غلامان خود وارد جلسه متوكل شد و فتح بن خاقان را به همراه متوكل پاره پاره كردند به طورى كه تكههاى بدن آنها از هم ديگر شناخته نمى شد.
احادیث الطلاب ص 977
✔علم امام هادی علیه السلام🔹رواي مي گويد: نزد حضرت امام هادی علیه السلام بودم، یک نفر اهل هند آمد و حضرت شروع کردند با او هندی صحبت کردند، تعجب کردم مگر حضرت هندی هم مي دانستند! در تعجب بودم كه حضرت یک سنگِ ريزي را برداشتند و در دهانشان گذاشتند و فرمودند: زیر زبانت بگذار. ریگ را زیر زبانم گذاشتم، دیدم عجب شرح صدری پیدا شد! من هم میتوانستم با هفتاد و دو زبان صحبت کنم.
📚(بحار الانوار ج : 50 ص : 136 )
تصمیم گرفته بود توی جبهه دبیرستان راه بیندازد! میگفــت:
« امــروز بچـه ها دارن اینجا میجنگن و خون مــیدن، عــده ای بی تفاوت و اشراف زاده هم، توی شهرها عین خیالشون نیست! با خیال راحــت درس میخونن، فردا هم که جنگ تموم بشه، همه مسئولیــت های کلــیدی مملکت رو بدست میگیرن، این رزمنده ها هم میشن محافظ یا زیر دست اون ها! »
وسعت دید عجیبی داشــت، دلش برای رزمنده ها میسوخت.
یکی از روزها یک گوشه خلــوت نشسته بود، حال غریبـی داشت، تا آمدم حرف بزنم گفت:
« چیزی به شروع عملیات نمونده، بعد از عملیات هم دیگه منـو نمیبینی! کار من با دنیا تموم شده، کار دنیا هم با من تموم شده! نه من دیـگه با دنیا کار دارم، نه دنیا با مــن »
درست چند روز بعد از عملیات کربلای ۵ خبر شهادتش در تمام شهر پیچید.😔
🌹شهیدخلیل مطهرنیا🌹
💚امام صادق (علیه السلام) میفرمایند:
🌟 🌍 مهدی بین مردم رفت و آمد میکند ، در بازارها راه میرود روی فرشهای آنها قدم میگذارد ولی او را نمیشناسند.
#اللـــهمعــجللولیکـالفرج