آیت الله ملکی تبریزی
?بر سالک است که هیچ عمل خیری را کم نشمارد، هر چند ذره ای باشد؛ و اگر آن را به واسطه کم بودنش ترک کند، دچار خسران و زیان خواهد شد.
?بر سالک است که هیچ عمل خیری را کم نشمارد، هر چند ذره ای باشد؛ و اگر آن را به واسطه کم بودنش ترک کند، دچار خسران و زیان خواهد شد.
? چیزهایی که به درد شما نمی خورد را نگوئید. خیلی حرف ها هست که ما می زنیم و به خاطرش نامه عمل مان را سنگین می کنیم.
حرف های بیهوده را ترک کنید.
اگر میخواهید با همسرتان حرف بزنید یا شوخیای کنید، با عقلت مشورت بکن. بگو اگر او، این طور مطایبهای با من بکند، خوشم میآید یا بدم میآید؟! اگر بدت میآید، این شوخی را نکن.
ما در قالب شوخی کردن، انتقام خودمان را میگیریم. بعد که میگویی چرا این جوری با من حرف زدی؟! میگوید: شوخی کردم! میخواستم ادخال سرور کنم (خوشحال کنم) !
یک کسی توی، غذایش یک دانه ریگ کوچکی بود. مهمان بود، به خویشاوندش که میزبان بود، گفت: یک سنگ قبری کنار قبر آقای بروجردی گم شده!
خب! این چه ربطی دارد؟!
این حرف را برای مطایبه و شوخی گفت، ولی در واقع این حرف، شوخی نیست؛ چراکه این خورشت، محصول زحمت میزبان است. وقتی میخواهی تذکری بدهی، خیلی با لطافت تذکر بده؛ طوری که طرف مجروح نشود. گاهی ما با شوخیمان، خانوادهمان را مجروح میکنیم.
ببینید! درست است که «ادخال سرور» خوب است؛ ولی ما در تطبیق مفهوم به مصداق مشکل داریم!
ما هرچه سرمان میآید از دورۀ عملیمان است. در تئوری مشکل نداریم. در دورۀ عملی و بالینیمان مشکل داریم.
با مردم، متواضع و خوشرفتار باشید. ?
? آیه ۱۸ سوره لقمان ?
? وَلَا تُصَعِّرْ خَدَّكَ لِلنَّاسِ وَلَا تَمْشِ فِي الْأَرْضِ مَرَحاً إِنَّ اللَّهَ لَا يُحِبُّ كُلَّ مُخْتَالٍ فَخُورٍ
⚡️ترجمه:
و روى خود را از مردم (به تكبّر) بر مگردان، و در زمين مغرورانه راه مرو، زيرا خداوند هيچ متكبّر فخر فروشى را دوست ندارد.
❌ این آیه به دو صفت بسيار زشت ناپسند كه مايه از هم پاشيدن روابط صميمانه اجتماعى است اشاره مى كند: يكى «تكبر و بى اعتنائى»،
و ديگر «غرور و خودپسندى»،
كه هر دو در اين جهت مشتركند كه انسان را در عالمى از «توهم و پندار» و خودبرتربينى، فرو مى برند، و رابطه او را از ديگران قطع مى كنند.
? تكبّر ممنوع است، حتّى در راه رفتن.
? تكبّر، هم توهين به مردم است، هم زمينه ساز رشد كدورت هاى جديد و هم تحريك كننده ى كينه هاى درونى قديم.
همسرشهیدحججی:
موقعپرولباسمجلسییواشکیبهمگفت: «هنوزنامحرمیم! تابپسندیبرمیگردم.»
رفتو با سینیآبهویچبستنیبرگشت.?
برایهمهخریده بودجزخودش.گفت میل ندارم. وقتیخیلیاصرارکردیممادرشلو دادکهروزهگرفتهاست. ?
ازش پرسیدم:«حالاچرا امروز؟»
گفت: «میخواستمگرهای توکارموننیفته
وراحتبهتبرسم.»❤️