انتظار
02 بهمن 1403 توسط فاطمه زنگي آبادي
ای عاقبت کار به دست تو، نگاهی
این عمر گذشت و نشدم آن که تو خواهی
تا منتظر تو شدنم راه زیاد است
کو طاعت بی چون ز تو ای نور الهی
میخواستم آقا سپر جان تو باشم
ای وای که خود تیرِ جفایم به تو گاهی
هر بار که تو گفتهای استغفراللّه
بخشید خدا از منِ بد عهد گناهی
چون روز قیام تو همین جمعه بیاید
من نیستم آماده نشانم بده راهی
پیوسته تو در حال دعا بر من محتاج
اما به دعای تو منم گاه به گاهی
اینجور که من مدعی عشق تو هستم
از تو خبری نیست؛ به اعمال گواهی
تو منتظر لشگر مردان تنوری
من در پی حاجات کنم ناله و آهی
من یوسف خود را ته چاهی برهانم
برعکس تو دربارهی من چشم به راهی
ای یوسف زهرا به غم یوسف زینب
با روضهی گودال رسان باز پناهی
با یوسف گودال بگو پیرهنت کو؟
ای بی کفن حضرت زهرا کفنت کو؟
#محمد_مبشری