داستان کوتاه
🌼🍃پزشکی میگفت: وارد اتاق احیا شدم… پیرمردی با چهرهی نورانی بر روی تخت خوابیده بود… نگاهی به پروندهی او انداختم… بر روی وی عمل قلب انجام داده بودند که در خلال آن دچار خونریزی شده بود… به همین سبب خون به برخی از قسمتهای مغزش نرسیده و به کما رفته بود…
🌼🍃دستگاهها به او وصل بودند و با تنفس مصنوعی هر دقیقه نه بار نفس میکشید… یکی از فرزندانش کنار او بود… دربارهاش پرسیدم، گفت که پدرش سالها است در یک مسجد موذن است..
نگاهش کردم… دستش را تکان دادم… چشمانش را باز کردم… با او صحبت کردم… هیچ واکنشی نشان نمیداد… وضعیتش خطرناک بود…
🌼🍃پسرش کنار گوشش شروع به حرف زدن با او کرد… اما او چیزی نمیفهمید…
گفت: پدر… مادر حالش خوبه… برادرام حالشون خوبه… دایی از سفر برگشت… و همینطور با او صحبت میکرد…
🌼🍃اما پیرمرد در همان وضعیت بود و عکس العملی نشان نمیداد… دستگاه تنفس هر دقیقه نه بار به او نفس میداد…
ناگهان پسر در گوش پدرش گفت: مسجد مشتاق تو هست… به جز فلانی که اشتباه اذان میگه کس دیگهای نیست که اذان بگه… جای تو توی مسجد خالیه…
🌼🍃همین که اسم مسجد و اذان را برد سینهی پیرمرد لرزید و شروع به نفس کشیدن کرد… به دستگاه نگاه کردم؛ نشان میداد که هجده تنفس در دقیقه دارد…
پسر اما خبر نداشت…
سپس گفت: پسر عمو ازدواج کرد… برادرم فارغ التحصیل شد…
باز پیرمرد از حرکت ایستاد و تنفس به نه بار در دقیقه رسید که توسط دستگاه بود…
این را که دیدم پیش او رفتم و کنار سرش ایستادم… دستش را تکان دادم… چشمانش را باز کردم… هیچ حرکتی نداشت… هیچ واکنشی نشان نمیداد… تعجب کردم…
به گوشش نزدیک شدم و گفتم: الله اکبر… حی علی الصلاة… حی علی الفلاح…
در همین حال دستگاه تنفس را نگاه میکردم… تعداد هجده تنفس را در دقیقه نشان میداد…
چه بیماری بود او! بلکه چه بیمارانی هستیم ما!ا
🌼🍃«مردانی که نه تجارتی و نه خرید و فروشی آنان را از یاد خدا و برپا داشتن نماز و دادن زکات مشغول نمیدارد؛ از روزی میترسند که دلها و دیدهها در آن زیر و رو میشود (نور/۳۷) تا خدا آنان را بر اساس بهترین کاری که انجام دادهاند پاداش دهد و از فضل خود به آنان افزون دهد و خدا هر که را بخواهد بدون حساب روزی میدهد»…
🌼🍃این بود حال آن بیمار…
اکنون تو ای کسی که از بیماریها و دردها به دوری…
آیا از نعمتها و فضل بیشمار او برخوردار نیستی؟
آیا نمیترسی که فردا در برابر خداوند بایستی و به تو بگوید: بندهام آیا بدن سالم به تو ندادم؟ آیا روزیات را نگستردم؟ آیا بینایی و شنواییات را سالم نگرداندم؟
🌼🍃و تو بگویی: آری…
سپس بگوید: پس چرا با نعمتهای من معصیتم کردی؟
چه داری بگویی؟!
💎💎
✨✨✨